یک عبادت میکند ما را خموش از عبادت بنده ای شیطان شـــود از عبادت یک نفر قارون شــــود از عبادت، گاه سرگردان شــــوی از عبـادت تا عبـــادت فرقهاست گه عبـــادت میزند مــا را زمین گــاه شیـــطانی بـــود تسبیح ما گــاه در مسجد نشستن ذکر بـود استــماع وعظ شخصی معــرفت روزه گاهی اشتــــها افــزون کند حج بــود اکثر نه حج، راه ضجیج از زیــارت گاه مــوری میشوی گنبدار دیــدی، خدائــی را ببیـن ای خوشا گر دل بـود هــمراه مـا از نمازی خوش که دل هم حاضر است بر عبادتهای ما معنا ببخش پوسته بینیم و سازیمش جدا ای بقربان مراد و پیر ما زیر خرواری گنه من خسته ام
|
|
یک عبادت هست دریای خروش وانـــــدگر اهل نبی سلمان شود و انـــــدگر را نورها افزون شود چاکــــــر درگاه این و آن شوی رهنمائـــی کـار خاصان خداست گه عبــادت مــیکند اهـــل یقین گــاه رحمــانی بــــود تسبیح ما از عبادت بـــــاز برتر فکــر بود گــاه هم میکاهــدت از منــزلت گــاه سرگردان زچین و چون کند کـــم بــود در راه آن دلبر حجیج گــــاه لایق بر حضوری میشوی آینـــه کـــاری، صفائــی را ببین وای از دل گـــر کند گـــمراه مـا وای گر دل در سفرها شاطر است مغز و حاصل در وجود ما ببخش تا مگر گردیم شاید ز اولیا تا کند وا حلقه زنجیر ما یا علی دل در شفاعت بسته ام
|